عنکسلغتنامه دهخداعنکس . [ ع َ ک َ ] (اِخ ) نام نهر و جویی است . (از تاج العروس ) (ازمنتهی الارب ) (از آنندراج ).
آنکشلغتنامه دهخداآنکش . [ ک ِ ] (ضمیر + حرف ربط + ضمیر) مخفف آنکه اَش . آنکه او را : هر آن شمعی که ایزد برفروزدهر آنکش پف کند سبلت بسوزد.ابوشکور (از تحفه ٔ اوبهی ).
هنیکسلغتنامه دهخداهنیکس . [ هََ ] (اِخ ) یکی از چهار تن خاورشناسی که در سال 1857 م . از طرف انجمن آسیایی وابسته به دربار بریتانیا دعوت شدند تا هر کدام یکی از کتیبه های آسوری را بخوانند. (از ایران باستان پیرنیا ص 47).
انقسلغتنامه دهخداانقس . [ اَ ق َ ] (ع اِ) کنیزک زاده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). فرزند کنیز. (از اقرب الموارد).
انقسلغتنامه دهخداانقس . [ اَ ق ُ ] (ع اِ) ج ِ نقس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به نقس و انقاس شود.
انقصلغتنامه دهخداانقص . [ اَ ق َ ] (ع ن تف ) ناقص تر. (ناظم الاطباء). کمتر و عیبناکتر. (غیاث اللغات ). ناتمام تر. کوتاهتر. کمتر: انقص من زبرقان القمر. (یادداشت مؤلف ).