یادگرفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط ن، درس خواندن، تحصیلکردن، مدرسه رفتن، آموزش دیدن، بارآمدن، تربیت شدن، پرورش یافتن، آموختن، فراگرفتن، تمرین کردن، ممارست کردن
آموختن (یادگرفتن)گویش اصفهانی تکیه ای: behmosi/ behmotan طاری: hemot(mun) طامه ای: balad boɂan طرقی: hemotmun کشه ای: balad kardmun نطنزی: balad boɂan
celebrateدیکشنری انگلیسی به فارسیجشن گرفتن، تجلیل کردن، عیدگرفتن، ایین نگاهداشتن، تقدیس کردن، علم کردن
احتفلدیکشنری عربی به فارسیجشن گرفتن , عيدگرفتن , ايين (جشن ياعيدي را) نگاه داشتن , تقديس کردن , تجليل کردن
celebratesدیکشنری انگلیسی به فارسیجشن می گیرد، جشن گرفتن، تجلیل کردن، عیدگرفتن، ایین نگاهداشتن، تقدیس کردن، علم کردن