غاربلغتنامه دهخداغارب . [ رِ] (ع ص ) نعت فاعلی از غروب . غروب کننده . فروشونده ازآفتاب و ماه و دیگر ستاره . مقابل طالع : چو شنگرف گون شد ز خورشید عالم سماک و سهیل و سها گشت غارب . (منسوب به منوچهری و حسن متکلم ). در بقای او عوض
غاربلغتنامه دهخداغارب . [ رِ] (ع ص ) نعت فاعلی از غروب . غروب کننده . فروشونده ازآفتاب و ماه و دیگر ستاره . مقابل طالع : چو شنگرف گون شد ز خورشید عالم سماک و سهیل و سها گشت غارب . (منسوب به منوچهری و حسن متکلم ). در بقای او عوض
مغاربلغتنامه دهخدامغارب . [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ مغرب . جای فروشدن آفتاب . (آنندراج ). ج ِ مغرب . (ناظم الاطباء). مغربها. مقابل مشارق : ممدوح ائمه و سلاطین مشهور مشارق و مغارب . انوری .و رجوع به مغرب شود.
غاربلغتنامه دهخداغارب . [ رِ] (ع ص ) نعت فاعلی از غروب . غروب کننده . فروشونده ازآفتاب و ماه و دیگر ستاره . مقابل طالع : چو شنگرف گون شد ز خورشید عالم سماک و سهیل و سها گشت غارب . (منسوب به منوچهری و حسن متکلم ). در بقای او عوض