غافتفرهنگ فارسی عمیدگیاهی خاردار و تلخمزه با برگهای دراز، شاخههای باریک و مجوف، گلهای کبود، و ارتفاعی درحدود ۵۰ سانتیمتر که برگ، گل، و عصارۀ آن در طب به کار میرود و برای امراض کلیه، کبد، و اسهال نافع است.
غافتلغتنامه دهخداغافت . [ ف َ / ف ِ ] (ع اِ) گلی است لاجوردرنگ درازشکل و شاخهای باریک دارد بدرازی یک وجب و گل و برگ و شاخ آن همه تلخ است و از کوهستان حوالی شیراز آورند، بوته ٔ آن را حشیش الغافت و شجرة البراغیث و شوکه ٔ منتنه گویند، نیم مثقال آن حیض را برسد. (
غافطلغتنامه دهخداغافط. [ ف ِ ] (اِخ ) نام جایگاهی است . (مراصد الاطلاع ). علم مرتجل مهمل الاستعمال فی دارالعرب . و هو اسم موضع، عن الادیبی . (معجم البلدان ).
گل خلهلغتنامه دهخداگل خله . [ گ ُ ل ِ خ ُ / خ َ ل َ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) غافت . (بحر الجواهر). رجوع به غافت شود.
ترهلةلغتنامه دهخداترهلة. [ ت َ ل َ ] (اِ) دزی در ذیل قوامیس عرب آرد: گیاهی است که آنرا در مغرب بجای غافت بکار برند پیش از آنکه این گیاه اخیر شناخته شده باشد. ولی مستعینی نام بربری غافت را ترملان یا ترهلان آورده است . (دزی ج 1 ص 146</
اغافتلغتنامه دهخدااغافت . [ اِ ف َ ] (ع مص ) خمانیدن شاخ غاف و جز آن را. (آنندراج ). اغافة. رجوع به این کلمه شود. || نرم و رام کردن کسی را. (آنندراج ).