غاژکردهلغتنامه دهخداغاژکرده . [ ک َ دَ / دِ] (ن مف مرکب ) پنبه دانه از پنبه بیرون کرده و پشم زده و مهیا برای رشتن . || ابریشم پاک کرده : اخزری ؛ دستارها از ابریشم غاژ کرده . (منتهی الارب ).
غاژ کردنلغتنامه دهخداغاژ کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غاز کردن . پنبه دانه از پنبه بیرون کردن و پشم را زدن و مهیا ساختن از برای رشتن . (برهان ) (سروری ) (آنندراج ). فلخمیدن . فلخودن . فلخیدن . فرخمیدن . زدن . حلاجی کردن . پاک کردن . رجوع به غاژکرده شود.
گلابتونلغتنامه دهخداگلابتون . [ گ ُ ] (اِ) ابریشم غاژکرده و به صورت پنبه ٔ محلوج درآمده . (یادداشت به خط مؤلف ). رشته ٔ زر و سیم . (ناظم الاطباء): و کیف جیب به ریسمان زر رشته که آنرا گلابتون نیز خوانند. (دیوان نظام قاری ص 155). طلایی باش