غدباءلغتنامه دهخداغدباء. [ غ َ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ). غدباء نام ناحیه ای است : ظلت بغدباء بیوم ذی وهج . (از تاج العروس ).
استشاط غضباًدیکشنری عربی به فارسیخونش به جوش آمد (از خشم) , به خشم آمد , به شدت غضبناك شد , خشمناك گشت
غضبیلغتنامه دهخداغضبی . [ غ َ با ] (ع ص ، اِ) مؤنث غضبان . (منتهی الارب ): امراءة غضبی ؛ زنی خشمگین . (مهذب الاسماء). به خشم آمده . غضبناک . || گله ٔ صدشتر، و آن (غضبی ) معرفه است و «اَل » و تنوین بدان داخل نمیشوند، گفته اند که آن مصحف غضیا است . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
غضبیلغتنامه دهخداغضبی . [ غ َ بی ی ] (ص نسبی ) منسوب به غَضب که بطنی از سلیم است . (از انساب سمعانی ورق 409 ب ).
غضبیلغتنامه دهخداغضبی . [ غ َ بی ی ] (ص نسبی ) منسوب به غَضب که بطنی از انصار است . (از انساب سمعانی ورق 409 ب ).