خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غفه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غفه
/qof[f]e/
معنی
پوستین بره: ◻︎ روی هر یک چون دوهفته گرد ماه/ جامهشان غفه سموریشان کلاه (رودکی: ۵۳۸).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
غفه
لغتنامه دهخدا
غفه . [ غ ُ / غ ُف ْ ف َ / ف ِ ] (اِ) پوستین بره ٔ بسیار نرم . (از برهان قاطع). پوستین بره که به غایت نرم و نیکو باشد. (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) (انجمن آرا). پوستین بره بود که به غایت لطیف بود. (فرهنگ جهانگیری ). پوستین باشد از پوست بره ٔ جعد. (فرهنگ...
-
غفه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] qof[f]e پوستین بره: ◻︎ روی هر یک چون دوهفته گرد ماه/ جامهشان غفه سموریشان کلاه (رودکی: ۵۳۸).
-
غفه
فرهنگ فارسی معین
(غُ فِ یا فِّ) (اِ.)پوستین ، پوستین نرم بره .
-
واژههای مشابه
-
غفة
لغتنامه دهخدا
غفة. [ غ ُف ْ ف َ ] (ع اِ) قوت روزگذار. آنقدر از علوفه و جز آن که بدان زیست توان کرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). البلغة من العیش . کقوله : «و غفة من قوام العیش تکتفینی ». (اقرب الموارد). || موش ، بدان جهت که قوت روزگذار گربه است . (منتهی الارب ) (اقر...
-
واژههای همآوا
-
قفه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قفَّة، جمع: قُفَف] [قدیمی] qoffe کرجی؛ قایق.
-
قفح
لغتنامه دهخدا
قفح . [ ق َ ] (ع مص ) ناپسندیدن و ناخوش داشتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): قفحه قفحا؛ ناپسندید آن را و ناخوش داشت . (منتهی الارب ). || بازایستادن و امتناع کردن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): قفح عن الطعام ، بازایستاد از آن . (منتهی الارب ). || ...
-
قفه
لغتنامه دهخدا
قفه .[ ] (علامت اختصاری ) علامتی است از «وقفة یسیرة» به معنی وقف اندک در قرائت قرآن مجید. (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
غف
لغتنامه دهخدا
غف . [ غ ُف ف ] (ع اِ) قوت روزگذار. (ناظم الاطباء) در فرهنگها به این معنی غُفَّة آمده است . رجوع به غُفَّة شود.
-
هریک
لغتنامه دهخدا
هریک . [ هََ ی َ / ی ِ ] (ضمیر مبهم مرکب ) هرکدام . (یادداشت به خط مؤلف ) : روی هریک چون دوهفته گرد ماه جامه شان غفه ، سمورینشان کلاه . رودکی .چو شب روز گشت انجمن شد سیاه بدان نیز کردند هریک نگاه . فردوسی .ابر ده و دو هفت شد کدخدای گرفتند هریک سزاوا...
-
اغتفاف
لغتنامه دهخدا
اغتفاف .[ اِ ت ِ ] (ع مص ) رسانیدن ستور علف روزگذار را به بهاران . (ناظم الاطباء). رسیدن ستور علف روزگذار را به بهاران . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رسیدن ستور بعلف بهار به اندازه ٔ گذران روز یا کمی فربه شدن . کقوله : «و کنا اذا ما اغتفت الخیل غفة». (...
-
گردماه
لغتنامه دهخدا
گردماه . [ گ ِ ] (اِ مرکب ) بدر. ماه تمام . ماه شب چهارده . ماه چارده . مه چارده . مجازاً بمعنی صورت است : روی هر یک چون دو هفته گردماه جامه شان غفه سمورینشان کلاه . رودکی .همی بود تا چرخ پوشدسیاه ستاره پدید آمد و گردماه .فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7...
-
شان
لغتنامه دهخدا
شان . (ضمیر) مرکب است از: «ش » به اضافه ٔ«ان » پسوند جمع» نظیر: مان ، تان . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ) . از الفاظ ضمیر متصل شخصی سوم شخص جمع در حالت مفعولی و اضافه است . || مخفف ایشان هم هست که ضمیر جمع غایب باشد. (برهان قاطع). مخفف ایشان که جمع غایب...