لغتنامه دهخدا
غالیة. [ ی َ ] (ع ص ) تأنیث غالی . گران . (از المنجد). رجوع به غالی شود. || (اِ) ترکیباتی است از بوی خوش . ج ، غوالی . (اقرب الموارد). بوی خوشی است مرکب از مشک و عنبر و جز آن سیاه رنگ که موی را به وی خضاب کنند. سماها بذلک سلیمان بن عبدالملک و گوینداز مخترعات جالینوس است . (م