لغتنامه دهخدا
غنجه . [ غ ُ ج َ / ج ِ ] (اِ) جمع کردن و گردآوری نمودن ، و به همین معنی به فتح اول بنظر آمده است . (برهان قاطع). رجوع به غنچه شود. || سرشتن . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). || گل ناشکفته . دراصل گُنجه مأخوذ از گنجیدن بود زیرا در ذات او گنجیدگی