غنچکلغتنامه دهخداغنچک . [ غ ِ چ َ ] (اِ) بمغنی غَچَک که نام سازی است و بعضی کمانچه را گویند. (از غیاث اللغات ). ظاهراً مصحف غچک است . رجوع به همین کلمه شود.
یغناغلغتنامه دهخدایغناغ . [ ی ِ ] (ترکی ، اِ) یغناق . اجتماع مردمان و اجتماع لشکریان در جایی . || محل اجتماع لشکریان و مردمان . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (آنندراج ).
یغناقلغتنامه دهخدایغناق . [ ی ِ ] (ترکی ، اِ) یغناغ . (ناظم الاطباء). رجوع به یغناغ شود. || (مغولی ، اِ) گلوبند. (یادداشت مؤلف ).
یغناغلغتنامه دهخدایغناغ . [ ی َ ] (اِ) کلاه زردوزی . (ناظم الاطباء) (برهان ) (آنندراج ) (دیوان نظام قاری ص 205).
gaggingدیکشنری انگلیسی به فارسیعقب نشینی، محدود کردن، دهان بند بستن، پوزهبند بستن، مانع فراهم کردن برای