غویرالغتنامه دهخداغویرا. [ غ ُ وَ ] (اِخ ) دهی است کوچک از دهستان ده تازیان بخش مشیز شهرستان سیرجان که در 45هزارگزی خاورمشیز، سر راه فرعی ده تازیان به بهرامجرد واقع است و18 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class
غورالغتنامه دهخداغورا. (اِ) سخن بد و یاوه . (از فرهنگ شعوری ج 2ورق 177 الف ) (اشتینگاس ). گفتار یاوه و بیهوده . || نفرین و لعنت و دعای بد. (ناظم الاطباء).
غَوْراًفرهنگ واژگان قرآنفرورونده در زمين (کلمه غور به معناي فرو رفتن آب در زمين است ، و منظور از اين مصدر در عبارت "إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْراً "اسم فاعل - غائر - است )
غوریلغتنامه دهخداغوری . (اِخ ) (امیر...) ابن غیاث الدین . او پسر کوچک ملک غیاث الدین پیرعلی بود. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 صص 433 - 434 شود.
غورگیلغتنامه دهخداغورگی . [ رَ / رِ ] (حامص ) کالی و نارسیدگی میوه ها. (ناظم الاطباء). غوره بودن . نارس بودن انگور و خرما. رجوع به غوره شود.- درغورگی مویز شدن ؛ کنایه از نرسیدن به مراد و ضایع شدن . ناامید شدن و از زندگی برخوردار نش