غرازلغتنامه دهخداغراز. [غ ِ ] (ع مص ) کم شیر گردیدن ناقه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). غَرْز. غِرار. (اقرب الموارد). کم شیری .
غرازلغتنامه دهخداغراز. [ غ ُ ] (معرب ، اِ) مأخوذ از گراز فارسی . || (ص ) با شکوه و بلندمرتبه . || شجاع و باجرأت . || متکبر و بداخم . (ناظم الاطباء). در مآخذ دیگر این لغت و معانی آن یافت نشد.
غرائزلغتنامه دهخداغرائز. [ غ َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ غریزة. (اقرب الموارد). رجوع به غریزةشود. || نزد اهل جفر عبارت است از بینات حروف ، کذا فی بعض الرسائل . (کشاف اصطلاحات الفنون ).
غبار نشتیfugitive dustواژههای مصوب فرهنگستانغباری که از قسمتهای دیگر سامانۀ خروجی بهغیراز دودکش خارج میشود
رنگدیسهchromoplastواژههای مصوب فرهنگستاننوعی دیسه در یاختۀ گیاهی که دارای رنگیزههایی بهغیراز سبزینه است