غیرممکن کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال مکن کردن، محروم کردن، بیرون کردن اجازه ندادن، آچمز کردن، قدغن کردن
غیرممکنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال رممکن، محال، ناشدنی، نشدنی، ممتنع، امکانناپذیر، نامیسر فسخنشدنی غیرمترقبه
کار غیرممکن کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال یرممکن کردن، بیهوده زحمت کشیدن، وقت تلف کردن، آب درهاون کوبیدن
غیرممکنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال رممکن، محال، ناشدنی، نشدنی، ممتنع، امکانناپذیر، نامیسر فسخنشدنی غیرمترقبه
غیرممکنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال رممکن، محال، ناشدنی، نشدنی، ممتنع، امکانناپذیر، نامیسر فسخنشدنی غیرمترقبه