فالقلغتنامه دهخدافالق . [ ل ِ ] (اِخ ) موضعی است مر بنی کلاب را، و در آن آبکی است . (منتهی الارب ). از منازل ابوبکربن کلاب است در نجد. (از معجم البلدان ).
فالقلغتنامه دهخدافالق . [ ل ِ ] (ع ص ، اِ) شکاف کوه .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || درخت خرمایی که در حال شکوفه کردن باشد. (از منتهی الارب ). || زمین پست میان دو پشته . (منتهی الارب ).- فالق الاصباح ؛ شکافنده ٔ صبح ، یعنی خدا. (از فرهنگ نظام )
فالقفرهنگ فارسی معین(لِ) [ ع . ] 1 - (اِفا.) شکافنده . 2 - (اِ.) شکاف کوه . 3 - زمین پست میان دو پشته .
فالکبازلغتنامه دهخدافالکباز. [ ل َ ] (نف مرکب ) بمعنی فالگیر است . (انجمن آرا). فالگیری را گویند که بر سر کوچه و بازار نشسته بجهت مردمان فال میگیرد. (برهان ). از فال + -َک (پسوند تصغیر) + باز. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به فال شود.
فالکبازلغتنامه دهخدافالکباز. [ ل َ ] (نف مرکب ) بمعنی فالگیر است . (انجمن آرا). فالگیری را گویند که بر سر کوچه و بازار نشسته بجهت مردمان فال میگیرد. (برهان ). از فال + -َک (پسوند تصغیر) + باز. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به فال شود.
توتیای سفالکلغتنامه دهخداتوتیای سفالک . [ ی ِ ؟ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سنگ بصری . (الفاظ الادویه ). رجوع به توتیای زرد شود.