فالکبازلغتنامه دهخدافالکباز. [ ل َ ] (نف مرکب ) بمعنی فالگیر است . (انجمن آرا). فالگیری را گویند که بر سر کوچه و بازار نشسته بجهت مردمان فال میگیرد. (برهان ). از فال + -َک (پسوند تصغیر) + باز. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به فال شود.
فالچیلغتنامه دهخدافالچی . (ص مرکب ) فالگیر. فالکباز. طالعبین . (یادداشت بخط مؤلف ). و رجوع به فال و فالکباز شود.
فال زنلغتنامه دهخدافال زن . [ زَ ] (نف مرکب ) فالگیر. فالکباز. فالبین . طالعبین : به پیش زن فال زن برگذشت به مهتر نگه کرد و اندرگذشت . فردوسی .رجوع به فال شود.
فالگولغتنامه دهخدافالگو. (نف مرکب ) فالگوی . آنکه فال زند و تعبیر کند و سرانجام آن را بگوید. فالگیر. فال زن . فالکباز : همان نیز گفتار آن فالگوکه گفت او بپیچد ز تخت تو رو. فردوسی .بسان فالگویانند مرغان بر درختان برنهاده پیش خویش