فتاریدنلغتنامه دهخدافتاریدن . [ ف ِ دَ ] (مص ) کندن . || شکافتن و دریدن و پریشان ساختن . || از هم جدا کردن . || ریختن . (برهان ). رجوع به فتالیدن شود.
فاریدنلغتنامه دهخدافاریدن . [ دَ ] (مص ) بلعیدن . سرت فروبردن . واریدن . فروواریدن . (یادداشت بخط مؤلف ). گواردن . لقمه به دهان فروبردن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : آن آش او را نف
فتالیدنلغتنامه دهخدافتالیدن . [ ف َ / ف ِ دَ ] (مص ) از جای اندرآهختن و از جای بکندن . (فرهنگ اسدی ). کندن . || ریختن . (برهان ). افشاندن و تکان دادن . (فرهنگ اسدی ) : باد برآمد به
فتریدنلغتنامه دهخدافتریدن . [ ف َ ت َ دَ ] (مص ) دریدن و شکافتن . (برهان ) (آنندراج ). || کندن .(برهان ). رجوع به فتردن و فتاریدن و فتالیدن شود.
فتلیدنلغتنامه دهخدافتلیدن . [ ف َ ت َ دَ ] (مص ) فتریدن و فتاریدن و فتالیدن ، که ریختن و شکافتن و کندن و غیره باشد. (برهان ). رجوع به فتاریدن و فتالیدن شود.
فتریدنلغتنامه دهخدافتریدن . [ ف َ ت َ دَ ] (مص ) دریدن و شکافتن . (برهان ) (آنندراج ). || کندن .(برهان ). رجوع به فتردن و فتاریدن و فتالیدن شود.
فاریدنلغتنامه دهخدافاریدن . [ دَ ] (مص ) بلعیدن . سرت فروبردن . واریدن . فروواریدن . (یادداشت بخط مؤلف ). گواردن . لقمه به دهان فروبردن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : آن آش او را نف
فتالیدنلغتنامه دهخدافتالیدن . [ ف َ / ف ِ دَ ] (مص ) از جای اندرآهختن و از جای بکندن . (فرهنگ اسدی ). کندن . || ریختن . (برهان ). افشاندن و تکان دادن . (فرهنگ اسدی ) : باد برآمد به