فطورلغتنامه دهخدافطور. [ ف َ ] (ع اِ) آنچه بدان افطار کنند و روزه گشایند. (منتهی الارب ). آنچه بدان روزه گشایند از طعام و جز آن . (از اقرب الموارد).
فطورلغتنامه دهخدافطور. [ ف ُ ] (ع مص )برآمدن دندان نیش شتر. (منتهی الارب ). || خوردن و آشامیدن روزه دار و گفته اند ابتدا کردن بخوردن و آشامیدن . (از اقرب الموارد). || (اِ) ج ِ فَطر. (منتهی الارب ). رجوع به فَطْر (شکاف ) شود.
فتورلغتنامه دهخدافتور. [ ف ُ ] (اِخ ) مسقطالرأس بلعام است که بر نهر فرات واقع بود. (قاموس کتاب مقدس ).
فتورلغتنامه دهخدافتور. [ ف ُ] (ع مص ) آرمیدن آب سپس جوشش . (منتهی الارب ). آرمیدن حرارت آب . (اقرب الموارد). رجوع به فتر و فاتر شود. || آرام شدن پس از تندی ، و نرم شدن بعد از سختی . (اقرب الموارد). سستی آوردن بعدِ درشتی . (منتهی الارب ). || سست و نرم گردیدن بندها. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد
waveredدیکشنری انگلیسی به فارسیتکان داد، فتور پیدا کردن، متزلزل شدن، دو دل بودن، تردید پیدا کردن، نوسان کردن
waverدیکشنری انگلیسی به فارسیتکان دادن، تبصره قانون، فتور پیدا کردن، متزلزل شدن، دو دل بودن، تردید پیدا کردن، نوسان کردن
waversدیکشنری انگلیسی به فارسیموج می زند، تبصره قانون، فتور پیدا کردن، متزلزل شدن، دو دل بودن، تردید پیدا کردن، نوسان کردن
تردددیکشنری عربی به فارسیتامل کردن , مردد بودن , بي ميل بودن , متزلزل شدن , فتور پيدا کردن , دو دل بودن , ترديد پيدا کردن , تبصره قانون , نوسان کردن
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ )علی نوشتگین . وی از سالاران و امراء زمان مسعود غزنوی است . ابوالفضل بیهقی گوید: احمد مردی بود مبارز و سالاریها کرده و در سواری و چوگان و طاب طاب [ شاید: طبطاب ] یگانه ٔ روزگار بود و هنگامی که ، در سال 422 هَ . ق . امیرم
فتورلغتنامه دهخدافتور. [ ف ُ ] (اِخ ) مسقطالرأس بلعام است که بر نهر فرات واقع بود. (قاموس کتاب مقدس ).
فتورلغتنامه دهخدافتور. [ ف ُ] (ع مص ) آرمیدن آب سپس جوشش . (منتهی الارب ). آرمیدن حرارت آب . (اقرب الموارد). رجوع به فتر و فاتر شود. || آرام شدن پس از تندی ، و نرم شدن بعد از سختی . (اقرب الموارد). سستی آوردن بعدِ درشتی . (منتهی الارب ). || سست و نرم گردیدن بندها. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد
شور و فتورلغتنامه دهخداشور و فتور. [ رُ ف ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) حدت و شدت ، و کلمه ٔ فتور در این جا عربی نیست . (یادداشت مؤلف ).
کفتورلغتنامه دهخداکفتور. [ ک َ ] (اِ) بمعنی ثبات است و آن یک جهت بودن در امور و تحمل کردن در آلام باشد. (برهان ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). ظاهراً از لغات برساخته ٔ فرقه ٔ آذر کیوان است . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).
فتورلغتنامه دهخدافتور. [ ف ُ ] (اِخ ) مسقطالرأس بلعام است که بر نهر فرات واقع بود. (قاموس کتاب مقدس ).
فتورلغتنامه دهخدافتور. [ ف ُ] (ع مص ) آرمیدن آب سپس جوشش . (منتهی الارب ). آرمیدن حرارت آب . (اقرب الموارد). رجوع به فتر و فاتر شود. || آرام شدن پس از تندی ، و نرم شدن بعد از سختی . (اقرب الموارد). سستی آوردن بعدِ درشتی . (منتهی الارب ). || سست و نرم گردیدن بندها. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد