فحلالغتنامه دهخدافحلا. [ ف َ ] (اِ) فاحشه ، که به یونانی فربوس و ماطوس نامند. (فهرست مخزن الادویه ). جندبیدستر.
فعلاًلغتنامه دهخدافعلاً. [ ف ِ لَن ْ ] (ع ق ) عملاً. مقابل قولاً. (یادداشت مؤلف ) : بر دست و زبان ایشان هرچه رفته باشد فعلاً و قولاً، هرآینه در افواه افتد. (گلستان سعدی ). || مجازاً، به معنی اکنون . فی الحال . حالا. (یادداشت مؤلف ).
فعلاًفرهنگ فارسی معین(فِ لَ نْ) [ ع . ] (ق .) 1 - هنوز، تاکنون . 2 - اینک ، حالا. 3 - به طور موقت ، موقتاً، عجالتاً.
فحلاماورسلغتنامه دهخدافحلاماورس . [ ] (سریانی ، اِ) جندبیدستر که خصیه ٔ خر است (!). (فهرست مخزن الادویه ).
فحلانلغتنامه دهخدافحلان . [ ف ِ ] (اِخ ) دو کوه است از اجاء که رنگشان مایل به سرخی است . (معجم البلدان ).
فحللغتنامه دهخدافحل . [ ف َ ] (ع مص ) گزیدن جهت گشنی شتران خود گشن برگزیده را. (منتهی الارب ): فحل الابل ؛ ارسل فیها فحلاً. || گشن گذاشتن در شتران . (منتهی الارب ). اختیار کردن گشن برای شتر ماده . (اقرب الموارد). || (ص ، اِ) گشن از هر حیوان . ج ، فحول ، فحولة، افحل ، فحال ،فحالة. (منتهی الار
فحلاماورسلغتنامه دهخدافحلاماورس . [ ] (سریانی ، اِ) جندبیدستر که خصیه ٔ خر است (!). (فهرست مخزن الادویه ).
فحلانلغتنامه دهخدافحلان . [ ف ِ ] (اِخ ) دو کوه است از اجاء که رنگشان مایل به سرخی است . (معجم البلدان ).