فیوزfuseواژههای مصوب فرهنگستانوسیلهای در مدارهای الکتریکی که در هنگام افزایش بیشازحد جریان، با قطع مدار، ایمنی آن را تأمین کند
فاز پراکندهdisperse phase, dispersed phaseواژههای مصوب فرهنگستانفازی از یک سامانه، شامل ذرات یا قطرات مادهای که در فاز دیگر پراکنده میشود
قاعدۀ فازphase rule, Gibbs phase ruleواژههای مصوب فرهنگستانبرای هر سامانۀ تعادلی رابطۀ P + F = C + 2 برقرار است که در آن P تعداد فازهای مجزا و C تعداد اجزا و F درجۀ آزادی سامانه باشد
ولتاژ فازphase voltage, phase-element voltageواژههای مصوب فرهنگستانولتاژ بین دو سر یک عنصر فاز (phase element)
افحوصلغتنامه دهخداافحوص . [ اُ ] (ع اِ) خانه ٔ سنگ خوار. ج ، افاحیص . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خانه ٔ مرغ سنگخوار. (آنندراج ). آشیان کبوتر. (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). آشیانه ٔ قطات . لانه ٔ مرغ که در زمین باشد. (یادداشت بخط مؤلف ).