فراترلغتنامه دهخدافراتر. [ ف َ ت َ ] (ق مرکب ) پیش تر. (آنندراج ). جلوتر. آن سوتر. (یادداشت بخط مؤلف ). اغلب در ترکیب به کار رود، مانند : بگفتا فراتر مجالم نماندبماندم که نیروی بالم نماند. سعدی .- پای فراتر نهادن :
فراترفرهنگ فارسی معین( فَ تَ) (ق .) 1 - پیش تر، جلوتر. 2 - نزدیک تر. 3 - بلندتر، بالاتر. 4 - باارزش تر.
فراترفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ماورا، دور ازدسترس، خارج از بُرد، فراتراز▼ بیش ازحد طولانی، آزگار، متمادی فزون، بیشازحد، فراوان، وافر، کامل، پُر مازاد، زائد، بازمانده، باقیمانده عالی، بیعیب پرزرقوبرق، مجلل افزاینده، بزرگ، عظیم
فراترلغتنامه دهخدافراتر. [ ف َ ت َ ] (ق مرکب ) پیش تر. (آنندراج ). جلوتر. آن سوتر. (یادداشت بخط مؤلف ). اغلب در ترکیب به کار رود، مانند : بگفتا فراتر مجالم نماندبماندم که نیروی بالم نماند. سعدی .- پای فراتر نهادن :
فراترفرهنگ فارسی معین( فَ تَ) (ق .) 1 - پیش تر، جلوتر. 2 - نزدیک تر. 3 - بلندتر، بالاتر. 4 - باارزش تر.
فراترفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ماورا، دور ازدسترس، خارج از بُرد، فراتراز▼ بیش ازحد طولانی، آزگار، متمادی فزون، بیشازحد، فراوان، وافر، کامل، پُر مازاد، زائد، بازمانده، باقیمانده عالی، بیعیب پرزرقوبرق، مجلل افزاینده، بزرگ، عظیم
فراترلغتنامه دهخدافراتر. [ ف َ ت َ ] (ق مرکب ) پیش تر. (آنندراج ). جلوتر. آن سوتر. (یادداشت بخط مؤلف ). اغلب در ترکیب به کار رود، مانند : بگفتا فراتر مجالم نماندبماندم که نیروی بالم نماند. سعدی .- پای فراتر نهادن :
بازۀ فراکِشَند فراترhigher-high-water intervalواژههای مصوب فرهنگستانفاصلۀ زمانی بین گذر ماه از روی نصفالنهار مبدأ یا محلی و فراکِشَند فراترِ پسازآن در همان نقطه
بازۀ فروکِشَند فراترhigher-low-water intervalواژههای مصوب فرهنگستانفاصلۀ زمانی بین گذر ماه از روی نصفالنهار مبدأ یا محلی و فروکِشَند فراترِ پسازآن در همان نقطه