فرازبردنلغتنامه دهخدافرازبردن . [ ف َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) نزدیک بردن . پیش بردن : به شیر آنکسی را که بودی نیازبدان خواسته دست بردی فراز.فردوسی .به ساغر لب خویش بردم فرازمرا هر لبی گشت چون شکّری . منوچهری .
دست فرازبردنلغتنامه دهخدادست فرازبردن . [ دَ ف َ ب ُ دَ ] (مص مرکب )دست پیش بردن . دست دراز کردن . پرداختن : بدین نامه چون دست بردم فرازیکی مهتری بود گردن فراز. فردوسی .کس دست بدیشان فراز نبرد که جوع الکلب دارند. (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص
دست فرازبردنلغتنامه دهخدادست فرازبردن . [ دَ ف َ ب ُ دَ ] (مص مرکب )دست پیش بردن . دست دراز کردن . پرداختن : بدین نامه چون دست بردم فرازیکی مهتری بود گردن فراز. فردوسی .کس دست بدیشان فراز نبرد که جوع الکلب دارند. (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص
دست فرازبردنلغتنامه دهخدادست فرازبردن . [ دَ ف َ ب ُ دَ ] (مص مرکب )دست پیش بردن . دست دراز کردن . پرداختن : بدین نامه چون دست بردم فرازیکی مهتری بود گردن فراز. فردوسی .کس دست بدیشان فراز نبرد که جوع الکلب دارند. (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص