فراغت خانهلغتنامه دهخدافراغت خانه . [ ف َ غ َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) خلوت خانه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : کنیز هوشمند از جای برخاست فراغت خانه ٔ دیگر بیاراست . بیانی (از آنندراج ).رجوع به فراغت شود.<b
فراغت خانهفرهنگ فارسی معین( ~ . نِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) 1 - جایی که در آن به عیش و عشرت پردازند. 2 - جایی که در آن به آسایش پردازند.
فراغتلغتنامه دهخدافراغت . [ ف َ غ َ ] (ع مص ) پرداختن . فراغ . رجوع به فراغ شود. || (اِمص ) فرصت و مهلت . (ناظم الاطباء). مجال : دوست دیوانی را فراغت دیدار دوستان وقتی بود که از عمل فروماند. (گلستان ).|| آسایش و آرامی و استراحت . ضد گرفتاری از کار و شغل . (ناظم الاطباء)
فراغتفرهنگ فارسی عمید۱. آسایش؛ راحتی؛ آسودگی: ◻︎ مور گرد آوَرَد بهتابستان / تا فراغت بُوَد زمستانش (سعدی: ۱۶۳).۲. (اسم) فرصت؛ امکان: ◻︎ نه فراغت نشستن نه شکیب رختبستن / نه مقام ایستادن نه گریزگاه دارم (سعدی۲: ۴۹۹).۳. بهپایان رساندن کاری و رهایییافتن ازآن.۴. [قدیمی، مجاز] بینیازی: ◻︎ گر دوست را به
فراغتفرهنگ فارسی معین(فَ غَ) [ ع . فراغة ] 1 - (مص ل .) بی - تاب شدن . 2 - (اِمص .) بی تابی ، ناشکیبایی . 3 - در فارسی به معنی آسودگی ، آسایش .
فراغتلغتنامه دهخدافراغت . [ ف َ غ َ ] (ع مص ) پرداختن . فراغ . رجوع به فراغ شود. || (اِمص ) فرصت و مهلت . (ناظم الاطباء). مجال : دوست دیوانی را فراغت دیدار دوستان وقتی بود که از عمل فروماند. (گلستان ).|| آسایش و آرامی و استراحت . ضد گرفتاری از کار و شغل . (ناظم الاطباء)
فراغتفرهنگ فارسی عمید۱. آسایش؛ راحتی؛ آسودگی: ◻︎ مور گرد آوَرَد بهتابستان / تا فراغت بُوَد زمستانش (سعدی: ۱۶۳).۲. (اسم) فرصت؛ امکان: ◻︎ نه فراغت نشستن نه شکیب رختبستن / نه مقام ایستادن نه گریزگاه دارم (سعدی۲: ۴۹۹).۳. بهپایان رساندن کاری و رهایییافتن ازآن.۴. [قدیمی، مجاز] بینیازی: ◻︎ گر دوست را به
فراغتفرهنگ فارسی معین(فَ غَ) [ ع . فراغة ] 1 - (مص ل .) بی - تاب شدن . 2 - (اِمص .) بی تابی ، ناشکیبایی . 3 - در فارسی به معنی آسودگی ، آسایش .
فراغتلغتنامه دهخدافراغت . [ ف َ غ َ ] (ع مص ) پرداختن . فراغ . رجوع به فراغ شود. || (اِمص ) فرصت و مهلت . (ناظم الاطباء). مجال : دوست دیوانی را فراغت دیدار دوستان وقتی بود که از عمل فروماند. (گلستان ).|| آسایش و آرامی و استراحت . ضد گرفتاری از کار و شغل . (ناظم الاطباء)
فراغتفرهنگ فارسی عمید۱. آسایش؛ راحتی؛ آسودگی: ◻︎ مور گرد آوَرَد بهتابستان / تا فراغت بُوَد زمستانش (سعدی: ۱۶۳).۲. (اسم) فرصت؛ امکان: ◻︎ نه فراغت نشستن نه شکیب رختبستن / نه مقام ایستادن نه گریزگاه دارم (سعدی۲: ۴۹۹).۳. بهپایان رساندن کاری و رهایییافتن ازآن.۴. [قدیمی، مجاز] بینیازی: ◻︎ گر دوست را به
باشگاه فراغتleisure clubواژههای مصوب فرهنگستانباشگاهی که در آن مهمانان مهمانخانه/ هتل میتوانند از امکانات و تجهیزات ورزشی یا تفریحی بهرایگان استفاده کنند
برنامۀ اوقات فراغتleisure programmeواژههای مصوب فرهنگستاندر برنامههای گردشگری ویژۀ آموزش زبان، بخش تفریحی فعالیتهای تنظیمشده برای گردشگران زبانآموز برطبق قرارداد