realestدیکشنری انگلیسی به فارسیواقعی است، واقعی، حقیقی، راستین، عملی، حسابی، صمیمی، طبیعی، موجود، غیر مصنوعی، بی خدشه
embroilsدیکشنری انگلیسی به فارسیدر آغوش گرفتن، به نزاع انداختن، میانه برهم زدن، دچار کردن، اشفته کردن