فراندلغتنامه دهخدافراند. [ ف َ ن ِ ] (ع اِ) ج ِ فِرِنْد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). دیگ افزار. (آنندراج ). رجوع به فرند شود.
فرناپاتلغتنامه دهخدافرناپات . [ ف ِ ] (اِخ ) یکی از سرداران دوره ٔ اشکانی معاصر با اشک سیزدهم موسوم به اُرُد اول . این شخص در جنگ با رومیان محافظت و دفاع از سوریه را در مقابل سپاه دشمن به عهده گرفته بود. رجوع به ایران باستان پیرنیا ص 2345 شود.
فرنادلغتنامه دهخدافرناد. [ ف َ ] (اِ) در سنسکریت پرانَدَ . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). پایاب و پایان . (برهان ) (جهانگیری ) (آنندراج ) : گذاره کرده بیابانهای بی انجام سپه گذاشته از آبهای بی فرناد.فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص <span class="hl" d
فرآیندفرهنگ فارسی عمید۱. سلسله دگرگونیهای طبیعی برای رسیدن به نتیجهای معیّن: فرایند هضم غذا، فرآیند رشد.۲. مجموعه عملکردهای مختلف برای حصول نتیجهای معین.
فرنادفرهنگ فارسی عمید۱. پایاب: ◻︎ گذار کرده بیابانهای بیانجام / سپه گذاشته از آبهای بیفرناد (فرخی: ۳۴).۲. پایان.