فرتورلغتنامه دهخدافرتور. [ ف َ ت َ / تُو / ف َ ] (اِ) عکس . (فرهنگ اسدی ). عکس باشد و با رابع مجهول بر وزن مخمور نیز همین معنی را دارد. (برهان ) : بود مزدور رویت ماه جاویدچو فرتور جمال تست خورشی
فرتوردیکشنری فارسی به انگلیسیfigure, icon, illustration, likeness, painting, picture, portrait, portrayal, reflection, representation, shot, simulacrum, view
فرتورلغتنامه دهخدافرتور. [ ف َ ت َ / تُو / ف َ ] (اِ) عکس . (فرهنگ اسدی ). عکس باشد و با رابع مجهول بر وزن مخمور نیز همین معنی را دارد. (برهان ) : بود مزدور رویت ماه جاویدچو فرتور جمال تست خورشی
فرتوردیکشنری فارسی به انگلیسیfigure, icon, illustration, likeness, painting, picture, portrait, portrayal, reflection, representation, shot, simulacrum, view
دام داشتنلغتنامه دهخدادام داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دامداری . مالک دام بودن . حافظ و نگهبان دام بودن (در هر دو معنی آلت صید و حیوان اهلی ). || وسیله ٔ صید قرار دادن دام و تله : زانکه دین را دام دارد بیشتر پرهیز کن زانکه سوی او چو آمد صید را زنهار نیست .<p class
دام رودلغتنامه دهخدادام رود. (اِخ ) دهی است از دهستان فروغن بخش ششتمد شهرستان سبزوار، واقع در 42هزارگزی باختر ششتمد و 4هزارگزی جنوب کال شور. جلگه است و گرمسیر و دارای 270 تن سکنه . آب آن از قنات
فرتورلغتنامه دهخدافرتور. [ ف َ ت َ / تُو / ف َ ] (اِ) عکس . (فرهنگ اسدی ). عکس باشد و با رابع مجهول بر وزن مخمور نیز همین معنی را دارد. (برهان ) : بود مزدور رویت ماه جاویدچو فرتور جمال تست خورشی
فرتوردیکشنری فارسی به انگلیسیfigure, icon, illustration, likeness, painting, picture, portrait, portrayal, reflection, representation, shot, simulacrum, view