فرادادنلغتنامه دهخدافرادادن . [ف َ دَ ] (مص مرکب ) به سویی متوجه کردن . پیش بردن گوش یا عضو دیگر را، چنانکه گوییم : گوش فرادادم . || شرح دادن و بیان کردن : تفصیل حال وی فرادهم . (تاریخ بیهقی ). || گردانیدن ونمودن : چون به وقت میعاد لشکر دیلم حمله ب
فرادادنفرهنگ فارسی عمید۱. دادن.۲. شرح دادن؛ بیان کردن.۳. گردانیدن.⟨ پشت فرادادن: (مصدر لازم) پشت گرداندن و فرار کردن.
ضفيرةدیکشنری عربی به فارسیقيطان , گلا بتون , مغزي , نوار , حاشيه , حرکت سريع , جنبش , جهش , ناگهان حرکت کردن , جهش ناگهاني کردن , بافتن (مثل توري وغيره) , بهم تابيدن وبافتن , موي سر را با قيطان ياروبان بستن , حلقه کردن , فردادن , پيچاندن , حلقه , فر