فرفینلغتنامه دهخدافرفین . [ ف َ ف َ ] (معرب ، اِ) به معنی پرپهن است که خرفه باشد و به عربی بقلةالحمقاء خوانند. (برهان ). فرفخ . فرفه . فرفهن . فرفیم . (یادداشت به خط مؤلف ). و اندیقون نزد بعضی مسمی بدین اسم است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
ماه فرفینلغتنامه دهخداماه فرفین . [ ف َ ] (اِ مرکب ) به معنی ماه پروین است . (آنندراج ). زرنباد و جدوار. (ناظم الاطباء). معرب ماه پروین . جدوار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماه پروین شود.
فرفیونلغتنامه دهخدافرفیون . [ ف َ ] (معرب ، اِ) دارویی است . (منتهی الارب ). گیاهی است دارویی . فربیون . رجوع به فربیون شود.
فرفیونفرهنگ فارسی عمیدگیاهی علفی با برگهای بلند، گلهای چتری، و ارتفاعی در حدود یک متر که شیرابهای سمّی دارد و در طب قدیم برای معالجۀ استسقا، قولنج، و عرقالنسا به کار میرفته.
فرفیونEuphorbiaواژههای مصوب فرهنگستانسردهای از فرفیونیانِ شیرابهدار با حدود 2160 گونه که بیشتر در مناطق گرمسیری یا نیمهگرمسیری میرویند
فرفینالغتنامه دهخدافرفینا. [ ف َ ] (معرب ، اِ) بقلةالحمقاء. (فهرست مخزن الادویه ). فرفخ . فرفه . فرفهن . فرفیم . فرفین . پرپهن . رجوع بدین مدخل ها شود.
فرفینهلغتنامه دهخدافرفینه . [ ف َ ن َ ] (معرب ، اِ) تخمی باشد که آن را خرفه گویند. (برهان ). فرفخ . فرفه . فرفهن . فرفین . فرفینا. پرپهن . رجوع بدین مدخل ها شود.
ماه فرفینلغتنامه دهخداماه فرفین . [ ف َ ] (اِ مرکب ) به معنی ماه پروین است . (آنندراج ). زرنباد و جدوار. (ناظم الاطباء). معرب ماه پروین . جدوار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماه پروین شود.
ماه و پروینلغتنامه دهخداماه و پروین . [ هَُ پ َرْ ] (اِ مرکب ) ماه فرفین . جدوار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماه فرفین و جدوار شود.
فرفصینلغتنامه دهخدافرفصین . [ ف َ ف َ ] (معرب ، اِ) بقلةالحمقاء. (فهرست مخزن الادویه ). فرفخ . فرفخیز. فرفخین . فرفهن . فرفه . فرفین . فرفینا. پرپهن . رجوع به این مدخل ها شود.
فرفهنلغتنامه دهخدافرفهن . [ ف َ ف َ هََ ] (معرب ، اِ) معرب پرپهن . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). رستنیی باشد که آن را خرفه گویند و به عربی بقلةالحمقاء خوانند. (برهان ). رجوع به فرفخ و فرفه و فرفین و پرپهن شود.
خرفهفرهنگ فارسی معین(خُ فِ یا فَ) [ معر. ] (اِ.) گیاهی است از تیره ای به نام خرفه ، جزو ردة جداگلبرگ ها، گلبرگ هایش سفید یا زرد و تخم های آن ریز و سیاه است . تخم آن در پزشکی به کار می رود. پرپهن ، فرفهن ، فرفین ، بوخله ، خفرج و بقلة الحمقاء نیز گویند.
دندان تیزهلغتنامه دهخدادندان تیزه . [ دَ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) بقلةالمبارکه را دندان تیزه خوانند و تخم پرپهن و فرفین و به تازی معرب بکنند فرفخ خوانند و بقلةالحمقاء و رجلة. (الابنیه عن حقایق الادویه ). تخم خرفه . رجوع به بقلةالمبارکه و خرفه شود.
فرفینالغتنامه دهخدافرفینا. [ ف َ ] (معرب ، اِ) بقلةالحمقاء. (فهرست مخزن الادویه ). فرفخ . فرفه . فرفهن . فرفیم . فرفین . پرپهن . رجوع بدین مدخل ها شود.
فرفینهلغتنامه دهخدافرفینه . [ ف َ ن َ ] (معرب ، اِ) تخمی باشد که آن را خرفه گویند. (برهان ). فرفخ . فرفه . فرفهن . فرفین . فرفینا. پرپهن . رجوع بدین مدخل ها شود.
ماه فرفینلغتنامه دهخداماه فرفین . [ ف َ ] (اِ مرکب ) به معنی ماه پروین است . (آنندراج ). زرنباد و جدوار. (ناظم الاطباء). معرب ماه پروین . جدوار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماه پروین شود.