فرنگانلغتنامه دهخدافرنگان . [ ف َ رَ ] (اِخ ) فرنگ . فرنگستان . (آنندراج ). فرانسه . || ج ِ فرنگ ، به معنی فرنگی . (از حاشیه ٔ برهان چ معین : فرنگ ).
فرینیانلغتنامه دهخدافرینیان . [ ف َ ] (اِخ ) نام فونیان یا هونهاست که از اقوام آسیایی بوده اند. (از ایران باستان تألیف پیرنیا ص 2118). رجوع به هون شود.
فراژنگانmetagenomeواژههای مصوب فرهنگستانمجموعۀ ژنگانی همۀ ریزگانهایی که در طبیعت یا در یک محیط خاص وجود دارند
فراژنگانشناسیmetagenomics, environmental genomicsواژههای مصوب فرهنگستانمطالعۀ ژنگان یک اجتماع میکربی بدون نیاز به جداسازی اجزای آن
فرنگستانلغتنامه دهخدافرنگستان . [ ف َ رَ گ ِ ] (اِخ ) فرنگ . فرنگان . (آنندراج ). فرانسه . رجوع به فرانسه شود.
قلمریهلغتنامه دهخداقلمریه . [ ق ُ ل ُ ی َ ] (اِخ ) شهری است در اندلس و اکنون در دست فرنگان است . (از معجم البلدان ). و رجوع به اسپانی و اسپانیا و قلمرانه شود.
باکةلغتنامه دهخداباکة. [ باک ْ ک َ ] (اِخ ) قلعه ای است از نواحی بِربُشتَر از توابع اندلس و امروز در تصرف فرنگان است . (از معجم البلدان ) (مراصد الاطلاع ).
ناجرهلغتنامه دهخداناجره . [ ج ِ رَ ] (اِخ ) شهری است در جانب شرقی اندلس از توابع تطیله . (قاموس الاعلام ). و آن امروز به دست فرنگان است . (معجم البلدان ).
آفرنگانلغتنامه دهخداآفرنگان . [ ف َ رِ ] (اِ) نام نسکی از بیست ویک نسک کتاب زند. (برهان ) : از اطاعت با پدر زردشت پیرخود به نسک آفرنگان گفته است . لبیبی .اصل این کلمه آفرینگان است .
افرنگانلغتنامه دهخداافرنگان . [ اَ رَ ] (اِخ ) فصلها و بابهای کتاب زند و اوستا. || ج ِ فرنگ . (ناظم الاطباء).
آفرنگانفرهنگ فارسی عمید= آفرینگان: ◻︎ از اطاعت با پدر زردشت پیر / خود به نسک آفرنگان گفته است (لبیبی: شاعران بیدیوان: ۴۷۸).