فرونشانی فروگشتهایcatabolite repressionواژههای مصوب فرهنگستانکاهش یا توقف ساخت زیمایههای دخیل در فروگشت قندهایی مانند لاکتوز و آرابینوز با حضور گلوکوز
فراشتهلغتنامه دهخدافراشته . [ ف َ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) افراخته . افراشته . بالابرده . بلندکرده : گهی به بازی بازوش را فراشته داشت گهی به رنج جهان اندرون بزد آرنج . بوشکور.چونانش همتی است رفیع و فراشته
فراستهلغتنامه دهخدافراسته . [ ف َ ت َ / ت ِ ] (اِ) پروانه ٔ چراغ . (آنندراج ). مصحف فَراشة (با شین معجمه ) است . رجوع به فَراشة شود.
فراستهلغتنامه دهخدافراسته . [ ف َرْ را ت َ / ت ِ ] (اِ) جاروب که بدان خاک روبند. (آنندراج از مؤید الفضلاء). مصحف فَرّاشَة. رجوع به فَرّاشَة شود.
فرایستهلغتنامه دهخدافرایسته .[ ف َ ی ِ ت َ / ت ِ ] (ن مف / نف ) به معنی زیاد و زیاده .(برهان ). زیادت بود. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). شعوری نیز فرایسته (با راء مهمله ) ضبط می کند، اما درفرهنگ سروری فزایسته است (با زای منقوط)
فرونشانی فروگشتهایcatabolite repressionواژههای مصوب فرهنگستانکاهش یا توقف ساخت زیمایههای دخیل در فروگشت قندهایی مانند لاکتوز و آرابینوز با حضور گلوکوز
فروگشتنلغتنامه دهخدافروگشتن . [ ف ُ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) غائب شدن . (آنندراج ). || گردش کردن . گشتن : گرد جهان تمام فروگشت و بنگریداو را گزید و کرد بنزدیک او قرار. فرخی . || شکم دادن دیوار و نشست کردن . (یادداشت بخط مؤلف ) <span clas
فرودآمدنلغتنامه دهخدافرودآمدن . [ ف ُ م َ دَ ] (مص مرکب ) بزیر آمدن از بالایی . (یادداشت بخط مؤلف ) : چو گشتاسپ را داد لهراسب تخت فرودآمد از تخت و بربست رخت . دقیقی .همی برشد ابر و فرودآمد آب همی گشت گرد سپهر آفتاب . <p class=