فریادرسیلغتنامه دهخدافریادرسی . [ ف َرْ یا رَ / رِ ] (حامص مرکب ) دستگیری و معاونت ودادرسی . (ناظم الاطباء). رجوع به فریاد رسیدن شود.
فریادرسلغتنامه دهخدافریادرس . [ ف َرْ یا رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جلالوند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان ، واقع در 63هزارگزی جنوب کرمانشاه و هشت هزارگزی چنار. ناحیه ای است کوهستانی ، سردسیر و دارای 160 تن سکنه . از رودخانه ٔ
فریادرسلغتنامه دهخدافریادرس . [ ف َرْ یا رَ / رِ ] (نف مرکب ) دادگر. دادرس . (آنندراج ) (انجمن آرا). دستگیر. یاری کننده . دادرس . (غیاث ) (از یادداشتهای مؤلف ) : نهادند پیمان دو جنگی که کس نباشد در آن جنگ فریادرس . <p class="