فسویلغتنامه دهخدافسوی . [ ف َس ْ ] (ص نسبی ) منسوب به فسو که قبیله ای است از عبدقیس . (منتهی الارب ).
فسویلغتنامه دهخدافسوی . [ ف َ س َ ] (اِخ ) یعقوب بن سفیان بن الجوان الفارسی الفسوی ، مکنی به ابویوسف . از بزرگترین حافظان حدیث بود. او راست : التاریخ الکبیر، و المشیخة. (اعلام زرکلی ج 3 ص 1168).
فسویلغتنامه دهخدافسوی . [ ف َ س َ ] (ص نسبی ) نسبت به شهر فساست . (یادداشت مؤلف ). منسوب بفسا که شهری است در فارس . (سمعانی ).
فصائحلغتنامه دهخدافصائح . [ ف َ ءِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ فصیحة.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به فصیحة شود.
فساییلغتنامه دهخدافسایی . [ ف َ ] (ص نسبی ) منسوب به شهر فسا. (یادداشت بخط مؤلف ). فسوی . فساوی . رجوع به این کلمات شود.