فضل بن دکینلغتنامه دهخدافضل بن دکین . [ ف َ ل ِ ن ِ دُ ک َ ] (اِخ ) مکنی به ابونعیم . حافظ و محدث واز اهل کوفه بود و از بزرگان شیوخ بخاری بود و امامی بود و طایفه ای به نام دکینیه به او منسوب اند. درگذشت فضل به سال 219 هَ . ق . بود. (از الاعلام زرکلی ).
فضللغتنامه دهخدافضل . [ ف ُ ض ُ ] (ع اِ) جامه ٔ بادروزه که زنان در وقت عمل و کار پوشند. || (ص ) جامه ٔ بادروزه پوشنده . (منتهی الارب ).
فضللغتنامه دهخدافضل . [ف َ ] (اِخ ) نام کنیز متوکل است که شاعره ای بود و دریمامه تولد یافته بود. در زمان وی شاعره ای فصیح تر از او نبود. او را با علی بن جهم و ابودلف عجلی مداعباتی است . در شعرش رقت و ابداعی دیده میشود. دارای بداهت و سرعت انتقال بوده است . وفاتش بسال <span class="hl" dir="ltr
فضیللغتنامه دهخدافضیل . [ ف ُ ض َ ] (اِخ ) ابن عیاض . از مشاهیر عرفای قرن دوم هجری است . فضیل بن عیاض بن مسعود التمیمی الیربوعی ، مکنی به ابوعلی و ملقب به شیخ الحرم . از اکابر عباد و صلحا و در حدیث مورد اعتماد بود. کسانی از جمله امام شافعی از وی حدیث شنیده اند. اصل او از کوفه و مولدش سمرقند و
دکینیهلغتنامه دهخدادکینیه . [ دَ نی ی َ ] (اِخ ) صنفی از فرقه ٔ زیدیه ، و آنان اصحاب فضل بن دکین بوده اند. (از مفاتیح ).
ابن ابی نعیملغتنامه دهخداابن ابی نعیم . [ اِ ن ُ اَ ن ُ ع َ ] (اِخ ) فضل بن دکین . او راست کتاب تفسیر بر قرآن کریم . (ابن الندیم ).
ابونعیملغتنامه دهخداابونعیم . [ اَ ؟ ] (اِخ ) فضل بن دکین از موالی طلحةبن عبیداﷲ تیمی . وفات 119 هَ . ق . او از فقهاء اصحاب حدیث است و از اوست : کتاب المناسک ، کتاب المسائل فی الفقه . (ابن الندیم ). و در کتاب الکنی بخاری آمده است که از ابراهیم شکستانی روایت کند
جرجانیلغتنامه دهخداجرجانی . [ ج ُ ] (اِخ ) ادریس بن ابواسحاق . از روات است . وی از ابونعیم فضل بن دکین روایت کند و ابونعیم عبدالملک بن محمدبن عدی از او روایت دارد. (از تاریخ جرجان ابوالقاسم سهمی ص 125).
قتاتلغتنامه دهخداقتات . [ ق َت ْ تا ] (اِخ ) محمدبن جعفربن حبیب بن اذهر مکنی به ابوعمر از محدثان است . وی از ابونعیم فضل بن دکین و احمدبن یونس و متحاب بن حرب و عبدالحمیدبن صالح روایت دارد. (انساب سمعانی ).
فضللغتنامه دهخدافضل . [ ف ُ ض ُ ] (ع اِ) جامه ٔ بادروزه که زنان در وقت عمل و کار پوشند. || (ص ) جامه ٔ بادروزه پوشنده . (منتهی الارب ).
فضللغتنامه دهخدافضل . [ف َ ] (اِخ ) نام کنیز متوکل است که شاعره ای بود و دریمامه تولد یافته بود. در زمان وی شاعره ای فصیح تر از او نبود. او را با علی بن جهم و ابودلف عجلی مداعباتی است . در شعرش رقت و ابداعی دیده میشود. دارای بداهت و سرعت انتقال بوده است . وفاتش بسال <span class="hl" dir="ltr
فضلفرهنگ فارسی عمید۱. [مقابلِ نقص] کمال؛ دانش؛ علم.۲. برتری.۳. بخشش؛ احسان؛ نیکویی.۴. [قدیمی] افزونی.
حدیث مفضللغتنامه دهخداحدیث مفضل . [ ح َ ث ِ م ُ ف َض ْ ض َ ] (اِخ ) حدیثی معروف است که چنین آغاز شود: «بم یعرف الناجی ؟...» و آنرا شرحها نوشته اند.
ابوالمفضللغتنامه دهخداابوالمفضل . [ اَ بُل ْ م ُ ف َض ْ ض َ ] (اِخ ) نعمان بن عمر. محدث است و ابن میسره از او روایت کند.