فضللغتنامه دهخدافضل . [ ف ُ ض ُ ] (ع اِ) جامه ٔ بادروزه که زنان در وقت عمل و کار پوشند. || (ص ) جامه ٔ بادروزه پوشنده . (منتهی الارب ).
فضللغتنامه دهخدافضل . [ف َ ] (اِخ ) نام کنیز متوکل است که شاعره ای بود و دریمامه تولد یافته بود. در زمان وی شاعره ای فصیح تر از او نبود. او را با علی بن جهم و ابودلف عجلی مداعباتی است . در شعرش رقت و ابداعی دیده میشود. دارای بداهت و سرعت انتقال بوده است . وفاتش بسال <span class="hl" dir="ltr
فضیللغتنامه دهخدافضیل . [ ف ُ ض َ ] (اِخ ) ابن عیاض . از مشاهیر عرفای قرن دوم هجری است . فضیل بن عیاض بن مسعود التمیمی الیربوعی ، مکنی به ابوعلی و ملقب به شیخ الحرم . از اکابر عباد و صلحا و در حدیث مورد اعتماد بود. کسانی از جمله امام شافعی از وی حدیث شنیده اند. اصل او از کوفه و مولدش سمرقند و
حسیبفرهنگ نامها(تلفظ: hasib) (عربی) (در قدیم) دارای فضل و کمال اکتسابی یا ذاتی ، بزرگوار ؛ از اسامی خداوند .
هنرمندفرهنگ نامها(تلفظ: honarmand) آنکه توانا در خلق آثار هنری است ؛ آن که دارای مهارت و فنی است ؛ (در قدیم) آن که دارای فضل و کمال یا فضایل اخلاقی است ؛ (در قدیم) قوی ، نیرومند .
صاحب کمالفرهنگ فارسی عمیددارای فضل و کمال؛ دارای علم و ادب: ◻︎ صاحب کمال را چه غم از نقص مالوجاه / چون ماهپیکری که بر او سرخ و زرد نیست (سعدی۲: ۶۸۸).
مرجولغتنامه دهخدامرجو. [ م َ ج ُوو ] (ع ص ) امید داشته شده .(غیاث اللغات ) (آنندراج ). مأمول . نعت مفعولی است از رجاء. رجوع به رجاء شود : مأمول و مرجو از کرم بزرگان و اصحاب فضل و کمال . (تاریخ قم ص 3).
فضللغتنامه دهخدافضل . [ ف ُ ض ُ ] (ع اِ) جامه ٔ بادروزه که زنان در وقت عمل و کار پوشند. || (ص ) جامه ٔ بادروزه پوشنده . (منتهی الارب ).
فضللغتنامه دهخدافضل . [ف َ ] (اِخ ) نام کنیز متوکل است که شاعره ای بود و دریمامه تولد یافته بود. در زمان وی شاعره ای فصیح تر از او نبود. او را با علی بن جهم و ابودلف عجلی مداعباتی است . در شعرش رقت و ابداعی دیده میشود. دارای بداهت و سرعت انتقال بوده است . وفاتش بسال <span class="hl" dir="ltr
فضلفرهنگ فارسی عمید۱. [مقابلِ نقص] کمال؛ دانش؛ علم.۲. برتری.۳. بخشش؛ احسان؛ نیکویی.۴. [قدیمی] افزونی.
حدیث مفضللغتنامه دهخداحدیث مفضل . [ ح َ ث ِ م ُ ف َض ْ ض َ ] (اِخ ) حدیثی معروف است که چنین آغاز شود: «بم یعرف الناجی ؟...» و آنرا شرحها نوشته اند.
ابوالمفضللغتنامه دهخداابوالمفضل . [ اَ بُل ْ م ُ ف َض ْ ض َ ] (اِخ ) نعمان بن عمر. محدث است و ابن میسره از او روایت کند.