فکورلغتنامه دهخدافکور. [ ف َ ] (از ع ، ص ) بسیاراندیشه . بافکر. متفکر. فکور از کلمات ساختگی است و در کتب لغت عرب بجای آن فکیر - بکسر فاء و کاف مشدد - و فیکر مانند صیقل ذکر کرده اند. (فرهنگ فارسی معین ). در زبان فارسی متداول است ، ولی در عربی نیامده و فارسیان نیز در متون نیاورده اند. صحیح آن ف
فکوردیکشنری فارسی به انگلیسیcontemplative, owlish, pensive, reflective, ruminant, thoughtful, ruminative
فقرلغتنامه دهخدافقر. [ ف ُ ] (ع اِمص ) فَقْر. درویشی . خلاف غنی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ) اندوه . ج ، فقور. (منتهی الارب ).
فغورلغتنامه دهخدافغور. [ ف َ ] (اِخ ) نام یکی از پادشاهان اشکانی است . نام صحیح او پاکُر است و مورخین شرقی این اسم رامختلف نوشته اند: فقور، فغور، افقور و غیره . (ایران باستان تألیف پیرنیا ص 2348). رجوع به فغفور شود.
فغفورلغتنامه دهخدافغفور. [ ف َ ] (اِخ ) نام پادشاهی از آل اشکان که بعد از اسکندر پادشاه شد و شصت ودو سال ملک راند. (برهان ). مصحف فغور و فقور است که معرب نام پاکُر برادر اشک سیزدهم است . (حاشیه ٔ برهان چ معین از ایران باستان تألیف پیرنیا ج 1 ص <span class="hl
فقرلغتنامه دهخدافقر. [ ف َ ](ع مص ) کندن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سوراخ کردن مهره و جز آنرا. (منتهی الارب ). سوراخ کردن برای در رشته کشیدن . (از اقرب الموارد). || تا استخوان بریدن بینی شتر را تا رام گردد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پشت شکستن . (منتهی الارب ). پشت کسی
مفقورلغتنامه دهخدامفقور. [ م َ ] (ع ص ) شکسته استخوان پشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کسی که گرفتار شکستگی استخوان پشت باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آنکه گرفتار بیماری پشت بود. (ناظم الاطباء). || شتر بینی بریده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد): بعیر مفقور؛ شتر بینی ب