فلسکیدنلغتنامه دهخدافلسکیدن . [ ف ِ ل ِ دَ ] (مص ) سخت پژمردن . چلسکیدن . پلسکیدن . پلاسیدن . چروک خوردن . (یادداشت مؤلف ). مقابل آماهیدن و آماسیدن . (یادداشت دیگر).
چلسکیدنلغتنامه دهخداچلسکیدن . [ چ ِ ل ِ دَ ] (مص ) در تداول عامه ، سخت پژمرده و لاغر و ترنجیده شدن . فلسکیدن . پژمردن . پلاسیدن . پلاسیده شدن . سخت پژمردن . و رجوع به فلسکیدن و چلسکیدگی و چلسکیده شود.
فلسکیدهلغتنامه دهخدافلسکیده . [ ف ِ ل ِ دَ / دِ ] (ن مف ) اسم مفعول فلسکیدن . پژمرده . (یادداشت مؤلف ).