ورچروکیدنلغتنامه دهخداورچروکیدن . [ وَ چ ُ دَ ] (مص مرکب )ترنجیدن . (یادداشت مؤلف ). چین افتادن روی چیزی بر اثر خشک شدن یا بر روی انسان بر اثر پیری و لاغری و مانند آن . چروک خوردن . پلاسیدن . (فرهنگ فارسی معین ).
ورچلوکیدنلغتنامه دهخداورچلوکیدن . [ وَ چ ُ دَ ] (مص مرکب ) ورچروکیدن . چروکیدن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ورچروکیدن شود.
ورچوروکیدنلغتنامه دهخداورچوروکیدن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، ترنجیدن . چین خوردن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ورچروکیدن شود.