فلیشورلغتنامه دهخدافلیشور. [ ف ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش ششتمد شهرستان سبزوار که دارای 154 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول عمده اش غله ، پنبه و زیره است . کاردستی مردم بافتن کرباس است . (از فرهنگ جغرافیایی ج 9).
فیلسارلغتنامه دهخدافیلسار. (اِ) در بحر چین حیوانی است بشکل آدمی با خرطومی و دو پر - که بدان طیران کند - و دو پای ... (یادداشت مؤلف از نزهة القلوب ).
تجلاط فلصرلغتنامه دهخداتجلاط فلصر. [ ت َ ف َ ل َ ص َ ] (اِخ ) تیگلات پیلسر. دومین حکمدار در دومین دولت آشوریها که از تاریخ 742 تا 724 ق .م . در نینوا حکمرانی میکرده با حکومت های همجوار نبردکرده و بر آنها پیروز شده است در جنگی که با
تجلاط فلصرلغتنامه دهخداتجلاط فلصر.[ ت َ ف َ ل َ ص َ ] (اِخ ) سامی بیک در ذیل ماده ٔ قبل آرد: با توجه به آثاری که از خرابه های نینوا بدست آمده است به شخص دیگری بهمین نام که از 1130 یا 1120 ق .م . حکومت میکرده و بدست حکمدار بابل (مرد
فیلسوارلغتنامه دهخدافیلسوار. [ س َ ](ص مرکب ، اِ مرکب ) پیل سوار. (فرهنگ فارسی معین ). آنکه سوار فیل شود، یا فیل را به سویی هدایت کند. فیلبان . || سوار پیل مانند. سوارکار قوی هیکل .
فلاشرفرهنگ فارسی معین(فِ ش ) [ انگ . ] (اِ.) دستگاهی که به طور متناوب و همزمان چراغ های راهنمای جلو و عقب خودرو را روشن و خاموش می کند.