لغتنامه دهخدا
فندقی . [ ف َ دُ ] (ص نسبی )منسوب به فندق . به رنگ فندق . (یادداشت مؤلف ). || نامی است که به سگان دهند. (یادداشت مؤلف ). || فندقه . سرانگشت خضاب کرده . فندق بند.- فندقی کردن ؛ مرادف فندق بستن . (آنندراج ). خضاب کردن سرانگشت ها را <span class="hl