فهمیدنلغتنامه دهخدافهمیدن . [ ف َ دَ ] (مص جعلی ) از فهم و علامت مصدر فارسی . (یادداشت مؤلف ). دریافت کردن . دریافتن . ادراک کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
فهمیدنفرهنگ فارسی عمید۱. درک کردن؛ دریافتن.۲. پی بردن.۳. (مصدر لازم) فهم داشتن.۴. (مصدر لازم) حس کردن.
فهمیدندیکشنری فارسی به عربیاتل , اخبر , ادخل , اصبح , افهم , انو , شاهد , صيد , غصين , فحم , مقص , مهارة
فهمیدندیکشنری فارسی به انگلیسیapprehend, compass, comprehend, conceive, digest, discover, follow, get, make, penetrate, pierce, read, realize, see, take, tell, understand
فهمیدنلغتنامه دهخدافهمیدن . [ ف َ دَ ] (مص جعلی ) از فهم و علامت مصدر فارسی . (یادداشت مؤلف ). دریافت کردن . دریافتن . ادراک کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
فهمیدنیلغتنامه دهخدافهمیدنی . [ ف َ دَ ] (ص لیاقت ) قابل فهمیدن . دریافتنی . قابل درک . رجوع به فهمیدن شود.
فهمیدنفرهنگ فارسی عمید۱. درک کردن؛ دریافتن.۲. پی بردن.۳. (مصدر لازم) فهم داشتن.۴. (مصدر لازم) حس کردن.
فهمیدندیکشنری فارسی به عربیاتل , اخبر , ادخل , اصبح , افهم , انو , شاهد , صيد , غصين , فحم , مقص , مهارة
فهمیدندیکشنری فارسی به انگلیسیapprehend, compass, comprehend, conceive, digest, discover, follow, get, make, penetrate, pierce, read, realize, see, take, tell, understand