فواصلغتنامه دهخدافواص . [ ف ِ ] (ع مص )بیان کردن سخن . (آنندراج ). مفاوصة. مصدر دوم باب مفاعله از این ریشه در مآخذ معروف لغت عرب یافت نشد.
فواظلغتنامه دهخدافواظ. [ ف ُ ] (ع مص ) مردن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). در اقرب الموارداین مصدر بدون الف ضبط شده است . رجوع به فوظ شود.
مین فوگازfougasseواژههای مصوب فرهنگستانمینی که بهمحض انفجار آن قطعات فلزی یا سایر اشیا در جهتهای پیشبینیشده پرتاب شود
فواحشلغتنامه دهخدافواحش . [ ف َ ح ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ فاحشه . زنان زناکار. (یادداشت مؤلف ). روسپیان . || زشت کرداریها. بدکرداریها. (فرهنگ فارسی معین ).
فواشیلغتنامه دهخدافواشی . [ ف َ ] (ع ص ، اِ) ستوران پراکنده در چراگاه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
فواصللغتنامه دهخدافواصل . [ ف َ ص ِ ] (ع اِ) ج ِ فاصلة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کلمه های اواخر آیات قرآن مجید که بمنزله ٔ قوافی در شعر است . (غیاث از منتخب ). سجع قرآن را برای احترام اسجاع نگویند و فواصل خوانند. (یادداشت مؤلف ).
فواصللغتنامه دهخدافواصل . [ ف َ ص ِ ] (ع اِ) ج ِ فاصلة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کلمه های اواخر آیات قرآن مجید که بمنزله ٔ قوافی در شعر است . (غیاث از منتخب ). سجع قرآن را برای احترام اسجاع نگویند و فواصل خوانند. (یادداشت مؤلف ).