فوتکلغتنامه دهخدافوتک . [ ت َ ] (اِ) نی که در آن گلوله ای از گِل نهند و اطفال بدان گنجشک شکار کنند با دمیدن در آن . (یادداشت مؤلف ).
فوتکفرهنگ فارسی عمید۱. نوعی نی کوتاه که در آن گلولههایی کوچک قرار داده و به طرف چیزی فوت میکنند.۲. نیلبک.
فتوقلغتنامه دهخدافتوق . [ ف ُ ] (ع اِ) ج ِ فتق . (اقرب الموارد). رجوع به فتق شود. || باران اندک . (منتهی الارب ): عام ذوفتوق ؛ ای قلیل المطر. (اقرب الموارد). || آفات مانند وام ، درویشی و بیماری . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).