فوکالغتنامه دهخدافوکا. (اِ) قسمی بید که در نقاط پست جنگلی شمال ایران روید. (یادداشت مؤلف ). بید بیدخشتی را در رامسر و شهسوار گویند.(یادداشت دیگر). صفصاف مشقق . (فرهنگ فارسی معین ).
فوقاءلغتنامه دهخدافوقاء. [ ف َ ] (ع ص ) نره ٔ تیز و باریک سر. (منتهی الارب ). || (اِ) چرخ کلان که به هر دندانه ٔ آن دو سوفار باشد که در آن رسن رود. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
فوکاسلغتنامه دهخدافوکاس . (اِخ ) یکی از امپراطوران روم است که به دست هرقل یا هرکلیوس خلع شد. (از ایران در زمان ساسانیان ترجمه ٔ رشید یاسمی چ 2 ص 467).
فوکانلغتنامه دهخدافوکان . (اِ) فقاع است که به فارسی بوزه نامند. (فهرست مخزن الادویه ). به کاف پارسی صحیح است . رجوع به فوگان شود.
فوکاسلغتنامه دهخدافوکاس . (اِخ ) یکی از امپراطوران روم است که به دست هرقل یا هرکلیوس خلع شد. (از ایران در زمان ساسانیان ترجمه ٔ رشید یاسمی چ 2 ص 467).
فوکانلغتنامه دهخدافوکان . (اِ) فقاع است که به فارسی بوزه نامند. (فهرست مخزن الادویه ). به کاف پارسی صحیح است . رجوع به فوگان شود.