کابللغتنامه دهخداکابل . [ ب ُ ] (اِخ ) شهر مهم و پایتخت افغانستان در 43درجه و 30 دقیقه عرض شمالی و 69 درجه و 13 دقیقه ٔ طول شرقی ، در <span class="hl" dir="l
bathymetricدیکشنری انگلیسی به فارسیبطری، مربوط باندازه گیری عمق، مربوط به دریای عمیق، وابسته به ژرفاسنجی
soundingدیکشنری انگلیسی به فارسیصدایی، صدا کردن، زدن، نواختن، به نظر رسیدن، صدا دادن، بنظر رسیدن، بگوش خوردن، ژرفاسنجی کردن، گمانه زدن، بصدا در اوردن، سر و گوش آب دادن
soundedدیکشنری انگلیسی به فارسیصدای، صدا کردن، زدن، نواختن، به نظر رسیدن، صدا دادن، بنظر رسیدن، بگوش خوردن، ژرفاسنجی کردن، گمانه زدن، بصدا در اوردن، سر و گوش آب دادن
soundsدیکشنری انگلیسی به فارسیصدا، صوت، درست، اوا، بانگ، صدا کردن، زدن، نواختن، به نظر رسیدن، صدا دادن، بنظر رسیدن، بگوش خوردن، ژرفاسنجی کردن، گمانه زدن، بصدا در اوردن، سر و گوش آب دادن
صوتدیکشنری عربی به فارسیصدا , اوا , سالم , درست , بي عيب , استوار , بي خطر , دقيق , مفهوم , صدا دادن , بنظر رسيدن , بگوش خوردن , بصدا دراوردن , نواختن , زدن , بطور ژرف , کاملا , ژرفاسنجي کردن , گمانه زدن , ادا کردن , راي , اخذ راي , دعا , راي دادن
قابللغتنامه دهخداقابل . [ ب ِ ] (اِخ ) قابیل . فرزند آدم که بر برادر خود هابیل رشک برده او را کشت . رجوع به قابیل شود.
قابللغتنامه دهخداقابل . [ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از قبول . پذیرا. پذیرنده . قبول کننده . (غیاث ). مستعد قبول : قابل انوار عدل ، قابض ارواح مال فتنه ٔ آخر زمان ، از کف او مصطلم . خاقانی .آن قابل امانت در قالب بشرو آن عامل ارادت
چقابللغتنامه دهخداچقابل . [ چ َ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بابالی بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد که در 9 هزارگزی خاور چقلوندی ، کنار راه شوسه ٔ چقلوندی به بروجرد واقع است . جلگه و سردسیر است و 120 تن سکنه دارد. آبش از رود بابالی
چقابللغتنامه دهخداچقابل . [ چ َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رومشکان بخش طرهان شهرستان خرم آباد که در42 هزارگزی جنوب کوهدشت و 2 هزارگزی جنوب راه شوسه ٔخرم آباد بکوهدشت واقع است . جلگه و معتدل است و <span class="hl" dir="ltr"
چقابللغتنامه دهخداچقابل . [ چ َ ب َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «مزرعه ای است در سه فرسخی نهاوند که خاکش متصل بخاک بروجرد است . محلی است کوهستانی و در زمستان پربرف که در سمت جنوب چشمه ٔ آب و دره ای دارد که بدره ٔ باغ معروف است و آب چشمه به سمت شمال جاری است و اراضی مزرعه را که متصل به ک
چقابللغتنامه دهخداچقابل . [ چ َ ب َ] (اِخ ) دهی است از دهستان طرهان بخش طرهان شهرستان خرم آباد که در 42 هزارگزی باختر کوهدشت و 42 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ خرم آباد به کوهدشت واقع است . جلگه و معتدل است و <span class="hl" dir="
چهارمقابللغتنامه دهخداچهارمقابل . [ چ َ / چ ِ م ُ ب ِ ] (اِ مرکب ) چهاربرابر. ضعف دوبرابر. دو برابر دو چند. || عددی که چهار بار در نفس خود ضرب شود. اما این معنی که در برخی از فرهنگها آمده است بر اساسی نمی نماید. و چهار مقابل به معنای نخستین متداول است و به معنی آخ