قاططلغتنامه دهخداقاطط. [ طِ ] (ع ص ) قاط. (منتهی الارب ). سعر قاطط؛ نرخ گران . وردنا ارضاً قاططا؛ یعنی درآمدیم در زمینی که نرخهای گران داشت . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به قاط شود.
کاتدفرهنگ فارسی معین(تُ) [ فر. ] (اِ.) 1 - قطب منفی لامپ الکترونی که بر اثر گرما الکترون گسیل می کند. 2 - پایانه یا الکترود منفی .
کاتُدcathode 2واژههای مصوب فرهنگستان[شیمی] الکترود منفی که در آن واکنش کاهش رخ میدهد [فیزیک] چشمۀ گسیل الکترون در لامپ الکترونی
بازده کاتدcathode efficiencyواژههای مصوب فرهنگستاننسبت جریان کاتدی واقعی به جریان نظری یا محاسباتی در یک فرایند برقشیمیایی/ الکتروشیمیایی
کاتد بدلdummy cathode, dummy 2واژههای مصوب فرهنگستاننوعی کاتد که پیش از فرایند آبکاری، برای زدودن و جداسازی ناخالصیها از حمام آبکاری، به کار میرود
مقاطلغتنامه دهخدامقاط. [ م َ قاطط ] (ع اِ) ج ِ مِقَطّة. (دهار). ج ِمِقَط. (ناظم الاطباء). و رجوع به مقطة و مقط شود.
قاطلغتنامه دهخداقاط. [ قاطط ] (ع ص ) نرخ گران .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یقال وردنا ارضاً قاطاً ای غالیاً سعرها؛ وارد شدیم در زمینی که گران بود نرخهای آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).