قاطلغتنامه دهخداقاط. [ قاطط ] (ع ص ) نرخ گران .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یقال وردنا ارضاً قاطاً ای غالیاً سعرها؛ وارد شدیم در زمینی که گران بود نرخهای آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
شارش کوئتCouette flowواژههای مصوب فرهنگستانشارش حاصل از تنش برشی ناشی از حرکت نسبی یک دیوار نسبت به دیوار دیگر
کد احراز اصالت پیام چکیدهبنیادhash-based message authentication code, keyed-hash- based message authentication codeواژههای مصوب فرهنگستاننوعی کد احراز اصالت پیام (کاپ) با استفاده از یک کلید رمزنگاشتی و یک تابع چکیدهساز اختـ . کاپ چکیدهبنیادHMAC متـ . کد اصالتسنجی پیام چکیدهبنیاد
قاطبةلغتنامه دهخداقاطبة. [ طِ ب َ] (ع اِ) همه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) : دل بسته ام به قاطبه ٔ سروقامتان نیشکر است جای قرار غضنفرم .محسن تأثیر (از آنندراج ).
قاطانغیلغتنامه دهخداقاطانغی . [ن َ ] (معرب ، اِ) قاطاننقی . رجوع به قاطاننقی شود:در ره دلبر درم باید که یابی کام دل رو بری بر روی نارنجات و بر قاطانغی ؟استاد لطیفی (از شعوری ).
قاطل ذیبالغتنامه دهخداقاطل ذیبا. [ طِ ] (معرب ، اِ) قاطل ذابا. بصل العنصل . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به قاطل ذابا شود.
قاطبةلغتنامه دهخداقاطبة. [ طِ ب َ] (ع اِ) همه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) : دل بسته ام به قاطبه ٔ سروقامتان نیشکر است جای قرار غضنفرم .محسن تأثیر (از آنندراج ).
قاطانغیلغتنامه دهخداقاطانغی . [ن َ ] (معرب ، اِ) قاطاننقی . رجوع به قاطاننقی شود:در ره دلبر درم باید که یابی کام دل رو بری بر روی نارنجات و بر قاطانغی ؟استاد لطیفی (از شعوری ).
ساقاطلغتنامه دهخداساقاط. (اِ) کارد تیز : رنود کارد و ساقاط کشیدند و خون خلقی از منتمیان درگاه بهرکوی و ساباط بر زمین ریختند. (نفثة المصدور زیدری ص 44).
مسقاطلغتنامه دهخدامسقاط. [ م ِ ] (ع ص )زن که بچه ٔ ناتمام افکندن عادت او باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، مَساقیط. (ناظم الاطباء).
لقاطلغتنامه دهخدالقاط. [ ل ِ ] (ع اِ) پیشاپیش و مقابل . یقال : داره بلقاط داری ؛ ای بحذائها. (منتهی الارب ).