مقطوطلغتنامه دهخدامقطوط. [ م َ ] (ع ص ) سعر مقطوط؛ نرخ گران . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مقتادلغتنامه دهخدامقتاد. [ م ُ ] (ع ص ) رام . فرمانبردار. مطیع. منقاد. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مقتتلغتنامه دهخدامقتت . [ م ُ ق َت ْ ت َ ] (ع ص ) زیت مقتت ؛ روغن در گل پرورده یا به روغنهای خوشبوی دیگر آمیخته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مقتتلغتنامه دهخدامقتت . [ م ُ ق َت ْ ت ِ ] (ع ص ) بدگو و سخن چین . || آنکه روغن را با گل می پروراند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تقتیت شود.
مقتثلغتنامه دهخدامقتث . [ م ُ ت َث ث ] (ع ص ) برکننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اقتثاث شود.
مقتدلغتنامه دهخدامقتد. [ م ُ ت َدد ] (ع ص ) کار نیکو اندیشیده و جدا و ممتاز کرده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اقتداد شود.
مقطوطعاتلغتنامه دهخدامقطوطعات . [ م ُ طَ طِ ] (ع ص ) جأت الخیل مقطوطعات ؛ آمدند سواران شتابان از پی یکدیگر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مقطوطعاتلغتنامه دهخدامقطوطعات . [ م ُ طَ طِ ] (ع ص ) جأت الخیل مقطوطعات ؛ آمدند سواران شتابان از پی یکدیگر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).