کژدهانلغتنامه دهخداکژدهان . [ ک َ دَ ] (ص مرکب ) لوش . (لغت نامه ٔ اسدی از یادداشت مؤلف ). که دهان کج دارد.
کَيْدَهُنَّفرهنگ واژگان قرآننقشه کشيدن آن زنان- حيله کردن آن زنان-چاره انديشي آن زنان(کلمه کيد به معناي نوعي حيله زدن است که گاهي ناپسند و گاهي پسنديده است گرچه استعمالش در موارد ناپسند بيشتر است )
قذان قذانلغتنامه دهخداقذان قذان . [ ق ُذْ ذا ق ُذْ ذا ] (ع اِ مرکب ) کلمه ای که کودکان تازی در بازی گویند. قُذَّة قُذَّة. (ناظم الاطباء).