قردانلغتنامه دهخداقردان . [ ق ِ ] (ع اِ) (ام ...) جایی میان ران و سم ستور. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
میلگاردانdrive shaft, Cardan shaft, driving shaft, propeller shaft, prop shaft, transmission shaft, Cardan drive, Cardan drive shaftواژههای مصوب فرهنگستانمحوری که توان را از خروجی جعبهدنده به دیفرانسیل منتقل میکند متـ . میلمحرک
کردیانلغتنامه دهخداکردیان . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لواسان کوچک بخش افجه ٔ شهرستان تهران . کوهستانی و سردسیر است و 159 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
کردیانلغتنامه دهخداکردیان . [ ] (اِخ ) شهرکی است به ناحیت پارس ازپسا آبادان و با کشت و برز بسیار. (حدود العالم ).
کردیانلغتنامه دهخداکردیان . [ ک ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهرنو بالاولایت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد. دامنه و معتدل است و 1021 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
قردانلولغتنامه دهخداقردانلو. [ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گرم خان بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد واقع در 20 هزارگزی شمال بجنورد و3 هزارگزی شمال راه مالرو عمومی بجنورد به نجف آباد.موقع جغرافیایی آن کوهستانی معتدل و سکنه ٔ آن <span
ثنیة ام قردانلغتنامه دهخداثنیة ام قردان . [ ث َ نی ی َ ت ُ اُم ْ م ِ ق ِ ] (اِخ ) عقبه ای است در مکه نزدیک چاه اسودبن سفیان مخزومی . (مراصد الاطلاع ).
قرادلغتنامه دهخداقراد. [ ق ُ ] (ع اِ) سر پستان . || سر سوراخ نره ٔ اسب . || کنه . ج ، قِردان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
قردانلولغتنامه دهخداقردانلو. [ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گرم خان بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد واقع در 20 هزارگزی شمال بجنورد و3 هزارگزی شمال راه مالرو عمومی بجنورد به نجف آباد.موقع جغرافیایی آن کوهستانی معتدل و سکنه ٔ آن <span
ام القردانلغتنامه دهخداام القردان . [ اُم ْ مُل ْ ق ِ ] (ع اِ مرکب ) سوراخی که در اصل سپل (سم )شتر باشد. (از لسان العرب ) (ذیل اقرب الموارد). میان تندی پاشنه و سنب ستور. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
ثنیة ام قردانلغتنامه دهخداثنیة ام قردان . [ ث َ نی ی َ ت ُ اُم ْ م ِ ق ِ ] (اِخ ) عقبه ای است در مکه نزدیک چاه اسودبن سفیان مخزومی . (مراصد الاطلاع ).