قسمتلغتنامه دهخداقسمت . [ ق ِ م َ ] (ع اِ) قسمة. بهره و بخشش چیزی ، و با لفظ خوردن و کردن و نهادن و افتادن مستعمل است . (آنندراج ). رجوع به قِسمة شود : برفت آن زمین را دو قسمت نهادبه هر یک پسر زآن نصیبی بداد. سعدی (از آنندراج ).قسم
قسمتفرهنگ فارسی عمید۱. نصیب؛ بهره.۲. جزء؛ بخش.۳. سرنوشت؛ تقدیر.۴. (ریاضی) تقسیم.⟨ قسمت کردن: (مصدر متعدی) بخش کردن؛ تقسیم کردن.
قسمتدیکشنری فارسی به عربیحزب , حزمة , حصة , ساق , شريحة , طائفة , طحين , فصل , قسم , قسمة , قطعة , لوح خشبي , مقصورة
قسمتدیکشنری فارسی به انگلیسیallotment, compartment, department, destiny, division, doom, fate, fortune, fragment, hap, heading, portion, kismet, leg, lot, part, predestination, proportion, section, segment, unit
راه ابریشملغتنامه دهخداراه ابریشم . [ هَِ اَ ش َ] (اِخ ) یکی از راههای معروف قدیم است که بسبب حمل ابریشم چین از این راه ، بدین اسم شهرت یافته است . این راه از شهرستان توان هوانگ در چین به ولایت کانسو می آمد و از آنجا داخل ترکستان شرقی امروزی میشد و از طریق بیش بالیغ و آلمالیغ و اترار به سمرقند و بخ
قسمتلغتنامه دهخداقسمت . [ ق ِ م َ ] (ع اِ) قسمة. بهره و بخشش چیزی ، و با لفظ خوردن و کردن و نهادن و افتادن مستعمل است . (آنندراج ). رجوع به قِسمة شود : برفت آن زمین را دو قسمت نهادبه هر یک پسر زآن نصیبی بداد. سعدی (از آنندراج ).قسم
قسمتفرهنگ فارسی عمید۱. نصیب؛ بهره.۲. جزء؛ بخش.۳. سرنوشت؛ تقدیر.۴. (ریاضی) تقسیم.⟨ قسمت کردن: (مصدر متعدی) بخش کردن؛ تقسیم کردن.
قسمتدیکشنری فارسی به عربیحزب , حزمة , حصة , ساق , شريحة , طائفة , طحين , فصل , قسم , قسمة , قطعة , لوح خشبي , مقصورة
قسمتدیکشنری فارسی به انگلیسیallotment, compartment, department, destiny, division, doom, fate, fortune, fragment, hap, heading, portion, kismet, leg, lot, part, predestination, proportion, section, segment, unit
خارج قسمتلغتنامه دهخداخارج قسمت . [ رِ ج ِ ق ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عددی را گویند که پس از قسمت عددی بر عدد دیگری حاصل شود. (ناظم الاطباء). تعداد دفعاتی که مقسوم علیه در مقسوم می گنجد. بهر. رجوع به بهر شود.
رسم قسمتلغتنامه دهخدارسم قسمت . [ رَ م ِ ق ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )حق قاضی وقتی که قسمت کند ارث را. (ناظم الاطباء).
قابلیت قسمتلغتنامه دهخداقابلیت قسمت . [ ب ِ لی ی َ ت ِ ق ِم َ ] (ترکیب اضافی ، اِمص مرکب ) قابل انقسام بودن . قابلیت تقسیم . قابلیت تجزیه (اصطلاح ریاضی و فلسفه ).
قسمتلغتنامه دهخداقسمت . [ ق ِ م َ ] (ع اِ) قسمة. بهره و بخشش چیزی ، و با لفظ خوردن و کردن و نهادن و افتادن مستعمل است . (آنندراج ). رجوع به قِسمة شود : برفت آن زمین را دو قسمت نهادبه هر یک پسر زآن نصیبی بداد. سعدی (از آنندراج ).قسم