قصائرلغتنامه دهخداقصائر. [ ق َ ءِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قصیرة.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قصیرة شود.
اختروَشquasarواژههای مصوب فرهنگستانجِرم ستارهمانندی به درخشندگی یک کهکشان که عموماً در فاصلۀ بسیار زیادی از زمین قرار دارد و تصور میشود هستههای درخشان کهکشانهای فعال و دوردست باشد
کیسارلغتنامه دهخداکیسار. (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی آستانه است که در شهرستان رشت واقع است و 165 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
قیصارلغتنامه دهخداقیصار. [ ق ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند. آب از قنات و محصول آن غلات است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
کسارلغتنامه دهخداکسار. [ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان رشت . جلگه و معتدل است . و243تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
قصائرةلغتنامه دهخداقصائرة. [ ق ُ ءِ رَ ] (اِخ ) نام کوهی است ، و در اشعار نابغه و عبادبن عوف مالکی اسدی از آن یاد شده است . (معجم البلدان ) (منتهی الارب ).
قصائرةلغتنامه دهخداقصائرة. [ ق ُ ءِ رَ ] (اِخ ) نام کوهی است ، و در اشعار نابغه و عبادبن عوف مالکی اسدی از آن یاد شده است . (معجم البلدان ) (منتهی الارب ).